دل من تنها نیست
دل من هر شب میهمان تنهایی یک آینه است
نه سخن میگوید و نه بر لبهایش خنده ای جاریست
چشمان ترش خونین
شانه هایش لرزان
گونه هایش بستر رودهاست
رودهایش پرآب همچو دریایی است
دل دریایی او آرامگه کشتی هاست
دل من تنها نیست
دل من هر شب میزبان تنهایی یک آینه است
مدتی طولانی خیره بر من نگرد
و به شکرانه این همرهیم
خنده ای از ته جان میکند مهمانم
که سپاس ای یار
که سپاس ای دوست